هشت ماهه شدن نفسم شهراد
سلام نبض زندگی ما.... الان ساعت یک و خورده ای نیمه شب نوزدهم بهمن هست. عزیز دلم تولد هشت ماهگیت مبارک. .مامانی اگه بدونی خیلی دارم غصه میخورم که روزها دارن تند تند تموم میشن و پسر کوچولوی من داره قد میکشه و روز به روز وروجک تر میشه. عشق من میدونم هیچ کدوم ازین لحظه ها دیگه برامون تکرار نمیشن پس با تمام وجود از ذره ذره اش استفاده میکنیم. امشب عزیز و اقاجون برای چندمین بار رفتن کربلا و همگی خاله جونها و دایی خونه اقاجون جمع شدیم و بعد از اتمام دیدارها و کلی التماس دعا دسته جمعی جلوی تکیه ابوالفضل رفتیم و تا حرکت اتوبوس زوار همانجا بودیم اما بخاطر خواب بودن شما توی بغلم من مجبور شدم توی ماشین بمانم. ا...
نویسنده :
مامان شهناز
2:29